صداهای ماندگار

به وبلاگ من خوش آمدید

D:

اوني كه همزمان آهنگِ هنقلبها از ياقوت و كنجو رو گوش ميده و راجع به كتابِ تاريخِ هرودت توي گوگل تحقيق ميكنه كيه؟؟ آفرين نهيليسم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

^_^

من از وختي يادم مياد مينوشتم پس نميدونم چرا يه مدت طولانيه كه نمينويسم وختي نوشتن انقدر آرومم ميكنه دليلي نداره كه ننويسم فقط نميدونم بايد از كجا شروع كنم كه اون هم خيلي مهم نيست چون همينطوري كه دارم الان مينويسم ادامه ميدم بالاخره به يه جايي ميرسم عرضم به خدمتتون كه من قراره از همين امشب شروع كنم زود بخوابم كه صبح زود از خواب بيدار بشم كه درس بخونم از اين به بعد روزي فقط يه بار اينستاگرام و تلگرام رو چك ميكنم تو طول روز زبان عربي ياد ميگيرم كمتر آهنگ گوش
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

:(((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((

واي كه چقدر از دستِ خودم عصبانيم .. دختر نونت نيست .. آبت نيست .. عاشقي كردنت ديه چيه .. ؟! حالا خوبه عاشق هم نيستيُ انقدر فازِ عاشقي برداشتي .. انقدر بدم مياد صرفا واسه يِ اين كه به خودمُ اين دنياُ بقيه بفهمونم زنده امُ زندگي ميكنمُ نفس ميكشم خودمُ وصل ميكنم به يه چيزي يا كسي يا اتفاقي .. نميفهمم خودمُ واقعا .. يعني چي اصلا .. ؟! كه چي بشه خب .. ؟! كه فقط بگذره .. ؟! كه فقط بگم هستم .. ؟! وجود دارم ..
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

يكي از لذت بخش ترين كارهاي دنيا بعد از از خواب بيدار شدن دستشويي رفتنه ، اون هم درست وختي كه داري از شدت زيادي ميتركي و مثانه ات در حال انفجاره ، ديگه اين كه من بايد همون مثبت انديشي و نيمه ي پر ليوان ديدن و شكرگزاري رو ادامه بدم تا ببينم نتيجه اش امروز چي ميشه و قطعا و حتما شما رو هم در جريانش قرار ميدم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

-______________________________________-

اول اومدم با يه حالت نااميدانه اي بنويسم كه وختي واردِ محلِ كارم شدم تويِ جايگاهش نبودُ تا الان هم نديدم بياد از جلويِ محلِ كارِ من رد شه پس حتما يا امروز اصلا نمياد يا شيفتش از ساعتِ چهار شروع ميشه بعد ديدم همين پنج ديقه پيش كه داشتم واسه يِ خودم طبقِ معمولِ هميشه ميرفتمُ ميومدمُ آهنگ گوش ميدادم اومد از جلويِ محلِ كارِ من رد شد و بله من تپش قلب گرفتم حالا هم بهتره كه هر چه سريع تر تا يه گندي بالا نيوردم برم اون ته بشينم كه به اون غرضي كه دارم برسم با تشكر
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

>_____________________________________

عرضم به خدمتتون كه من يه چند سري رفتم بيرون دور زدمُ برگشتم، ريدم؟؟ نه واقعا، همون قضيه يِ غيرِ قابلِ پيش بيني بودنِ خودمونه ديه، حالا بعد فردا كه ميخوايم بريم قضيه آشِ شريكي خونه خالهُ عمو ديه نيستمُ پشم هاش برايِ اولين بار فر ميخوره كه چرا نيستمُ كجاامُ چرا نيومدمُ اين ها، بعد از شنبه به بعد هم اين جوري ميشه كه همش ميشينم از اول تا آخر داخلِ محلِ كارم و بيرون هم نميام كه هي مجبور باشه بياد سرك بكشه ببينه هستم نيستم كجاام چرا نميام دور بزنم و اون ساعتي هم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

~_____________________________________~

هيچي ديه ؛ به چيز گفتم كه فردا نميام و ميخوام برم مهموني ، اجازه كه نبود ، صرفا اطلاع رساني بود ، كه پس فردا پشتِ سرم حرف در نياره ، امشب يه خبر خيلي بد شنيدم ، همزاد حالش خيلي بد شده بوده ، اميدوارم الان ديه خوب شده باشه ، فردا ميبينمش ، دلم ميخواد سفت بغلش كنم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

T_____________________________________T

مسخره ست ولي دارم به مرگِ همزاد فكر ميكنم ، فكر كنم اگه چيزيش بشه خودم هم باهاش خودمُ خاك كنم ، اون اگه نباشه من هم نخواهم بود ، حتي اگه تاب بيارم هم مطمئنا ديه توي زندگيم نميتونم كسيُ عينِ اون دوستِ خودم بدونم ، دارم آهنگِ بي خبر از تويِ حجت اشرف زاده رو گوش ميدمُ دارم از شدتِ گريه عر ميزنم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

*_____________________________________*

واي چقدر هوا گرمه ، اينترنت خيلي ضعيفه نميتونم عينِ آدم ياغيُ ببينم ، فردا قراره صبحِ زود مامانم از خواب بيدارم كنه كه درس بخونم ، الان هم خوشبختانه خيلي خوابم مياد ، بايد زودتر برم بگيرم بخوابم ، راستي به دخترِ خالهُ عموم هم اسمس دادم گفتم فردا موچينشُ واسم بياره كه ابروهامُ واسم بردارهُ خودم هم يام باشه كه پمادِ زايلاپيمُ با خودم ببرم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

=_____________________________________=

همين الان مامانم زنگ زد احوال همزاد رو ازش پرسيد ، ظهر هم كه ميبينيمش ، هوا خيلي گرمه ، احتمالا الان برم صبحونه بخورم و تا وقتي نرفتيم بقيه ي ياغي رو ببينم ، صبح زود از خواب بيدار شدم ولي چون يه امروز تعطيل بودم گفتم بخوابم با درس خوندن خرابش نكنم
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:22 توسط مینو |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد